آخرین سوار

آخرین سوار
کسی مثل خودش نیست ؛ آینه های کوژ، عینک های تار واین همه غبار که ما را از خودمان دریغ می کنند.
خیابان پر از اشباح مؤدبی که پشت چراغهای خاکستری مرگ ایستاده اند وسالهاست منتظرند کسی آنها را به عبور از چهار راه تمدن و راه باغ های خیالی جاودانگی را نشان شان بدهد.
در ازدحام کابوسهای نیاکانمان قدم می زنیم ودر جست وجوی بارقه ای که از این برهوت برهاندمان به هر سوی چشم می چرخاندیم آسمان دورتر از گذشته ودستها ناتوانتر از همیشه اند. ماه ،قاصدکی است در دستان خونین باد وخورشید تاولی ،که در پیشانی آسمان ترکیده است .ابرها حتی دستمال خونالودشان را بر زخم نمی فشارند ودر درختان واپسین برگهاشان را از یاد بردهاند.
کوهها؛میخ های پوسیده تاریخ ،رمقی برای نگاه داشتن آخرین تکه های فرش زمین به دیوار باستانی جهان در خویش نمی بینند. عقربه های سنگی زمان را سایه ذوالفقاری بر سر نیست، دروغ های بزرگ در طواف کعبه های تجاهل گیج می خورند.
ناگهان صدایی وسیع در جهان می پیچد .صدای پای اسب سواری که ناگزیر می آید وآبها رام چشم های اویند و بادها سر به فرمانش دارند، دریاهای متلاطم، طوفان های خشمگین، کوههای متلاشی ،ستارگان گمشده در کهکشان ومادیان رم خورده ماه به ساحل آرامش باز می گردند وعطر عدالتی ابدی در جهان جریان می یابد.
مارهای مرفه در طلب استخلاص پوست می اندازند ونام می چرخانند،هول وهراس شاگردان شیطان را فرا می گیرد و مرگ به سرعت شمشیری که فرود می آید برسینه شان می نشیند. هیچ کس را از این عدالت گریزی نیست. عدالتی که طعم شیرین تابستان های حکومت علی (علیه السلام ) را به جهان می چشاند.
شاد روز ولایت و امامت شمس عالم امکان و دردانه هستی و خلف صالح طه و یس و منتقم آل الله «حضرت ولی عصر» گرامی باد.