چرا پروژه «ناتوی فرهنگی» را جدی نمی گیریم؟
معاشرتهای بی قيد و شرط، لذت جويی و اباحه گری، دوری از معنويت، همه و همه به يک هدف طراحی شده اند و آن، تغيير ذائقه و دامن زدن به احساسات و عواطف تغيير يافته و بلوغ های زودرس کودکان، تغيير خواست ها و روحيات آنان متناسب با اهداف مهندسان و تئوری پردازان و در دراز مدت، «استيلای فرهنگی» بر آنان است.
دکترين فرهنگی آمريکا بر پايه های اومانيسم (بشرمداری به جای خدا محوری)، ليبراليسم (اباحه گری)، سکولاريسم (عرفی انديشی و دنياگرايی) و هدونيسم (لذت محوری) بنا شده است.
طبيعی است که سياستمداران و استراتژی پردازان فرهنگی آمريکا تلاش می کنند تا بنيان فرهنگی خود را در جهان تقويت و آن را به سراسر جهان بسط و تسری دهند. از اين منظر تربيت دختران که نقش همسران و مادران را در جوامع خود، به عهده خواهند داشت بر مبنای ارزشهای آمريکايی، اهداف دراز مدت سياسی و اقتصادی آمريکا را بدون شليک حتی يک گلوله در جهان و بی آنکه باعث ايجاد هيچگونه مقاومتی گردد محقق خواهد ساخت.
«هلموت کهل» صدر اعظم سابق آلمان درباره رستورانهای مک دونالد می گويد: «مک دونالد ديگر تنها يک رستوران زنجيره ای نيست، بلکه يک دستگاه فرهنگ سازی تمام عيار است. واقعيت اين است که رستورانهای مک دونالد سالهاست به دنبال اين هستند که در کشورهای مختلف، سبک زندگی، عادتها و غذا خوردن مردم، ذائقه آنها و ... را تغيير دهند و آنها را به يک آدم آمريکايی تبديل کنند. وقتی مردم همبرگر را به قورمه سبزی خودشان ترجيح دادند، آن وقت رستورانهای شيک مک دونالد با پولهايی که از آمريکا می آيد، تأسيس می شود و تا صدسال بعد همين طور به جيب صاحبان آن پول می ريزد.»
اين مک دونالدها، باربی ها، مدلهای هنجارشکن، وسترنهای پورنو و اينترنتهای همه جا در دسترس، اکنون بخش جدايی ناپذير زندگی جوانان و نوجوانان کشورهای مسلمان است.
داستان تبديل معماری آشپزخانه های اُپن به جای اندرونی و بيرونی هايی که نماد حفظ عفت و سمبل امنيت اهل خانه بود، تبديل خانه از جايی که محل انس و آرامش اعضای خانواده و مهرورزی آنان است، به سينماهای ديواری با صداها و رنگهای حسی تر و باورپذيرتر از پورنوها و سکسهای شبانه، کانالهای متعددی که با يک قارچ فلزی اکنون در کشورهای مسلمان بر خلوت هر خانواده سايه افکنده، خوراک فکری و حسی تک تک افراد تا مدل و نحوه غذا خوردن و حتی خوابيدن آنهـا را طبق سليقه و ميل نخبگان فکری غربی تعيين می کند.
تغيير شيوه زندگی و حتی دستکاری نوع لذتی که هر قوم و ملت با آن به آرامش روحی می رسند حتي دستکاری و خاطره های فرهنگی و احساسات آنها، ايجاد انحرافات شديد اخلاقی و گسستگی خانواده ها، ميل جوانان و نوجوانان به اباحه گری و لذت جويی و گرايش شديد آنان به مصرف موادمخدر، الکل و سيگار، به عنوان نشانه های بلوغ زودرس، فساد نسبی و ... همه و همه، زنگ ناقوسهايی است که سالهــاست در کشورهای شرقی و مسلمان به صدا درآمـــــده است.
بی هويتی، بی اعتمادی، از خود بيگانگی، قطع ارتباط فکری نسلهای گذشته و نسل جديد، قطع بستگی های تاريخی و نهايتاً بی هدفی و پوچی، مهمترين کارکرد «باربی» اين اسب تروای فرهنگی غرب در خاک کشورهای اسلامی است.
انتخاب «مايکل جکسون» مظهر تمامی مفاسدی که جامعه کنونی غرب به آن گرفتار است، به عنوان بهترين هنرمند دهه هشتاد، بلندترين فرياد غرب در تبليغ اخلاق جنسی مورد نظر آنان است.
اخلاقی که در طول تاريخ بشريت نقطه اتکای حفظ اصالت و تاريخ بشر بوده است و اساس خانواده که واحد سازنده يک جامعه سالم است را زير سؤال می برد. چيزی که حتی اروپائيان نيز از آن با عنوان «اصيل زاده بودن» نام برده و به آن افتخار می کنند. کودکانی که با سيندرلا، باربی و امثال آن رشد می کنند، دوران جوانی خود را با مطالباتی سپری می کنند که در کودکی بر لوح سپيد ضميرشان نقش می بندد.
اين بازيها ابتدا با تحريک حس زيبايی پسند کودک او را به سوی خود فرا می خواند و سپس به مرور زمان و با ايجاد شيفتگی به زندگی غربی، داشتن چشمهای آبی و سبز، حتی با استفاده از لنزهای رنگی، موهای بلوند که تنها مختص غرب و اروپاست، اندام غربی و دختران و زنانی که عهده دار مسئوليتهای خانواده نبوده و تنها مانکنهای زيبای شبهای کاباره ها هستند، آنان را به غرب زدگان بی شخصيت و بی اصالت تبديل می کند و به مرور زمان اين شيفتگی و بی هويتی را در ضمير ناخودآگاه آنان نهادينه کرده و محصول آن را در دوران نوجوانی و جوانی با تغيير سبک زندگی و روی آوردن به محصولات کارخانجات خارجی در قالب فرار مغزها و غارت منابع انسانی و مالی آنها درو می کنند. يک متفکر بزرگ جهان اسلام می گويد: «آنکه از شبيخون می ترسد، کم می خوابد».
اکنون ما در اين رويارويی دشوار، مکلف به تکليف و موظف به مبارزه ايم. کلام را با بخشی از مقاله يک متفکر آمريکايی به پايان می بريم که 21 سال پيش در اسرائيل گفت: «برای پيروزی به يک کشور بايد ميل مردم را تغيير دهيم. اگر ميل مردم از شهادت طلبی، ايثار، جوانمردی و عوامل دينی که به عنوان يک فرهنگ شکل گرفته است به رفاه طلبی، غرب زدگی، اباحه گری و لذت جويی تغيير نيابد، مانند اين است که آب در هاون می کوبيد. هر گاه شهادت طلبی تبديل به رفاه طلبی شد، جامعه از درون فرو می ريزد، بی آنکه حتی يک گلوله شليک شود.»